سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن را که نزدیک واگذارد ، یارى دور را به دست آرد . [نهج البلاغه]
هنوز فرصت عاشقی هست... - رصد
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 3
  • بازدید دیروز: 0
  • مجموع بازدیدها: 4687
    » درباره من
    هنوز فرصت عاشقی هست... - رصد
    راصد

    » آرشیو مطالب
    دل نوشت
    تلنگر

    » لوگوی وبلاگ


    » طراح قالب
    »» هنوز فرصت عاشقی هست...

    شب های قدر که می شود کنار قرآن و مفاتیحت عشق نامه دیگری را هم ورق بزن؛ چند سطری را بخوان و در زلال کلام مردی که خدای سخن، عشق و بندگی بود، نمناک شو! نه... غرق شو. هنوز دو شب دیگر فرصت داری...  
     هنوز دو شب دیگر فرصت داری که دیوانه شوی، دیوانه مردی که وقتی نامش می آید همه کوه های دنیا در برابر صلابتش خاک می شوند.
    رمضان که از نیمه می گذرد و دلت پر از غصه رفتنش می شود، دل خوش می کنی به شب هایی که پر است از نام آن مرد که خدا عشقش بود و او عشق خدا.
    مردی که خدا نامش را با شب های آسمان و زمین گره زد تا هر چه داریم وامدار مرام او و هر چه می خواهیم از سر خوان نعمت او و سلاله اش باشد.
    شب های قدر که می شود کنار قرآن و مفاتیحت عشق نامه دیگری را هم ورق بزن، چند سطری را  بخوان و در زلال کلام مردی که خدای سخن عشق و بندگی بود، نمناک شو! نه... غرق شو؛ باران شیدایی علی(ع)، بارانی نیست که نمناک کند، غرقت می کند.
    کتاب را که ورق می زنی، منتظر همه غصه های عالم باش تا در دلت لانه کنند، غصه مردی که غریب بود و هنوز غریب است و چه غم انگیز...
    این واژه ها  را  که بر کاغذ می آورم، خسته تر می شوم. خسته از اینکه در التهاب روزهای زندگی، هر رنگی می گیریم، جز رنگ بی رنگی عشق، که شیعه یعنی به او نزدیک شدن، و به او نزدیک شدن یعنی عاشق شدن و این جنون عشق مدت هاست که در رنگارنگی زندگی های مردابی مان گمشده.
    سحر گاه روزی که رستگار شد، رسول الله را در خواب دیده و شکوه کرده بود از رنجی که امتش به او دادند و رسول از او خواست که این مردم را نفرین کند و او نفرین کرد.
    خود را از مردمی که نیافتنش دریغ کرد و از خدا خواست تا بهتر از آنان را به او بدهد که تنها او می دانست، دریغ علی از امتی یعنی چه؟
    حالا قریب هزار و چهارصد سال از آن روزها می گذرد و او خوب به حال و روز ما آگاه است. ما  که ادعای پیروی او را یدک می کشیم.
    خودش روزی در مسجد کوفه، بر بالای منبر فریاد زد: "به خدایی که جان علی در قبضه قدرت اوست، از آنچه که از امروز تا قیامت رخ خواهد داد و نیز درباره گروهی که صد نفر را هدایت کند و صد نفر را به گمراهی برد، از من نخواهید پرسید مگر اینکه شما را از دعوت کننده و جلودارشان و جای فرود آمدن مرکب ها و بار اندازشان و آن که از اهل آنها کشته می شود، و آن که به مرگ طبیعی می میرد، خبر خواهم داد."
    او حتی جای فرود آمدن مرکب ها را هم می دانست، یعنی فکر می کنی از حال امروز ما بی خبر بود؟!
    هنوز دو شب دیگر فرصت داری که دیوانه شوی، دیوانه مردی که وقتی نامش می آید همه کوه های دنیا در برابر صلابتش خاک می شوند.
    دعا  که می کنی از خدا خود او را بخواه، مثل او شدن دور است دور، اما در راه مثل او شدن، می توان قدم زد.
    نهج البلاغه ات را بردار و این شب ها ورق بزن...
    التماس دعا



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » راصد ( سه شنبه 86/7/10 :: ساعت 8:16 عصر )

    »» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    سه گانه ی احمدی نژادِ خشن!
    ماجرای دانشگاه کلمبیا نقشه ایرانی‌ها بود
    از این اتاق به آن اتاق برای عکس یادگاری
    [عناوین آرشیوشده]